یک عاشقانه ی آرام

دلنوشته 5

1393/11/8 10:53
نویسنده : من
32 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز یه دونه مامان سلام

الان مامانی سر کاره .و داره برای شما مینویسه ولی در کل جونم برات بگه که امروز صبح مامان و بابایی سحر خیز شدن و صبح زود با هم رفتن دکتر ، اخه بابایی یه کم گلوش درد میکرد و امااااااااااااااا عجب دکتری بود

بعدشم دوتایی جات خالی رفتیم کلپچ خوردیم خیلی مزه کرد

عشقولی مامان این روزها آمدنت را لحضه شماری میکنم ،لمس حضورت قندی در دلم آب میکند وصف ناشدنی

من اکنون اعتراف میکنم که در کنار بابایی خوشبخت ترین زن عالمم و تو با اومدنت این خوشبختی رو کامل کن

دوستت دارم

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

پریسا
8 بهمن 93 11:05
خدا نی نی شما روهم حفظ کنه ان شاالله به ما هم سر بزنید[پاسخ ممنونم ولی نی نی ما هنوز پیش خدا امانته